زبان بزن
بليس!
زخم هاي من با دهان تو تحريك مي شوند
تازه مي شوند
آماس مي كنند .
من زخم هايم را متورم مي خواهم
به دهان بكش عصاره گس جراحت اين تن را
بگذار بر آمده شوند از لذت طغيان دقّ.
تو زبان بزن !
غدّه هايم همه اندوه جهان را مي تراوند.
لب هايت را ببار
بُريدگي هاي من از خشكي مي ترسند
چون ماهيان به ساحل افتاده
دهان باز مي كنند
اندك اندك مي ميرند.
تو شروع كن !
زبانت را
موج بده
زخم هاي بي آب
لذتم را جذامي مي كنند.
من آسيب را مرطوب مي خواهم
كه خيسي اش دهان تو باشد
تو فقط مي داني
در هر شكافتگي
يك آبشش رو به انقراض
له له مي زند.